آیا بشر از همه گیریِ ناشی از ویروس های مهندسی شده نابود خواهد شد؟

به گزارش اوربیتال نور، محدود کردنِ دسترسی به سنتزِ دی اِن اِی می تواند مانع از آن گردد که بازیگرانِ بد به تکنولوژیِ فراوریِ عواملِ بیماری زا (پاتوژن ها) دسترسی پیدا نمایند. اکنون آن ها می توانند به وسیلهِ اینترنت به دی اِن اِی پاتوژن های کنترل شده مانند آبله (که ژنومِ آن هم اکنون در اینترنت موجود است) دسترسی پیدا نمایند و دی اِن اِی این بیماری را اصلاح و گونه ای به مراتب خطرناک تر از آن فراوری نمایند. همه این ها نشان می دهد که ما باید انتظارِ همه گیری های بیشتری را در آینده داشته باشیم. همه گیری هایی که خیلی سریع تر از گذشته گسترش پیدا می نمایند و می توانند درصدِ بالاتری از جمعیتِ کلِ دنیا را درگیر نمایند. من به عنوانِ یک دانشمند عمیقاً درباره ادامه فعالیتِ ایالات متحده و سایر کشور ها در توسعه سلاح های زیستی نگرانم. این فعالیت ها آینده حیاتِ بشر روی زمین را با خطراتِ جدی روبرو می نماید.

آیا بشر از همه گیریِ ناشی از ویروس های مهندسی شده نابود خواهد شد؟

جهان در مراحلِ اولیۀ رویدادی واقع شده است که ممکن است به بدترین همه گیریِ جهانی در 100 سالِ گذشته تبدیل گردد.

در چین، هزاران نفر تا به امروز جانِ خود را از دست داده اند؛ شیوعِ گسترده در کره جنوبی، ایران و ایتالیا آغاز شده؛ و بقیه جهان نیز خود را برای آن آماده می نمایند.

ما هنوز نمی دانیم که آیا آمارِ نهاییِ مرگ و میر به هزاران نفر ختم خواهد شد یا صد ها هزاران نفر. پیشرفت های پزشکی بشر آنقدر زیاد بوده است که ما دلمان نمی خواهد باور کنیم بشر هنوز در برابرِ همه گیری های جهانی آسیب پذیر است؛ حتی آسیب پذیرتر از آنچه تا به امروز فکرش را می کردیم.

برای آنکه میزانِ آسیب پذیری مان را درک کنیم و بتوانیم اقداماتِ لازم برای خاتمه بخشیدن به این شرایط را معین کنیم، ضروری است از بدترین حالتی که ممکن است بشر با آن روبرو گردد صحبت کنیم.

یک همه گیریِ جهانی تا چه اندازه می تواند بد باشد؟

بعضی اوقات در داستان های تخیلی، همه گیری ها رویداد های بسیار وخیمی نمایش داده می شوند که می توانند به خاتمه بخشیدن به یک تمدن یا حتی بشریت ختم شوند. خطراتی که کلِ آینده بشریت را تهدید می نمایند، به خطراتِ وجودی معروف اند. ما می توانیم با قطعیت بگوییم که ویروسِ جدید با نامِ کوید-19 چنین خطری را متوجه انسان ها نخواهد کرد.

اما آیا همه گیریِ بعدی چنین قدرتی را دارد؟ برای یافتنِ پاسخ و آنالیزِ شیوعِ کنونی در یک بافتارِ وسیع تر، باید سری به گذشته بزنیم.

عظیمترین فاجعه انسانی در تاریخ

در سال 1347، مرگ به اروپا آمد. ارتشِ مغول ها که شهرِ کافا در شبه جزیره کریمه را محاصره نموده بودند مرگ را به وسیلهِ این شهر وارد اروپا کردند. تجاری که توانسته بودند از محاصره بگریزند، ناخواسته آن را با خود به ایتالیا بردند. از آنجا مرگ به فرانسه، اسپانیا و انگلستان گسترش یافت. سپس تا نروژ رفت، از سراسر اروپا عبور کرد و وارد مسکو شد. مرگِ سیاه در عرضِ 6 سال تمامِ قاره اروپا را فراگرفت.

در این مدت ده ها میلیون نفر به شدت بیمار شدند و هر کس به شکلی متفاوت تسلیمِ مرگ شد. در بعضی غدد لنفاوی در گردن، زیرِ بغل و کشاله ران به شدت متورم می شد؛ بعضی به دلیلِ خونریزیِ زیرپوستی، پوستشان به رنگِ سیاه در می آمد؛ بعضی نیز به دلیلِ نکروتیکِ التهابیِ گلو و ریه ها سرفه های خون آلود داشتند. تب، خستگیِ مفرط و بویِ تعفنِ ناشی از موادی که از بدن خارج می شد، در همه مشترک بود.

تعدادِ مردگان به قدری زیاد بود که مجبور شدند گور های دسته جمعی بنمایند و حتی قبرستان ها دیگر جایی برای تدفینِ مردگان نداشتند. مرگِ سیاه اروپا را نابود کرد. در آن 6 سال، بینِ یک-چهارم تا نیمی از کلِ اروپاییان کشته شدند.

خاورمیانه نیز موردِ هجومِ مرگِ سیاه نهاده شد و طی این مدت طاعون از هر 3 نفر سوری و مصری، یک نفر را به کامِ مرگ کشاند. بخش هایی از آسیای مرکزی شامل هند و چین نیز موردِ تاخت و تازِ بیماری نهاده شد و به طور کل نابود شد. گزارش های ثبت شده از مرگ و میر که از قرنِ 14 به جای مانده بسیار اندک است و ما هرگز نمی توانیم به آمارِ واقعیِ مرگ و میر دست پیدا کنیم؛ اما بهترین تقریبی که می توان زد این است که بینِ 5 تا 14 درصدِ کلِ مردمِ جهان، از رویدادی که می توان به آن عنوانِ عظیمترین فاجعه انسانی را داد، کشته شدند.

مرگِ سیاه یگانه فاجعۀ زیستی ای نیست که آثار زخمش بر تاریخِ بشر برجای مانده است. این بیماری حتی یگانه طاعونِ خیارکیِ عظیمِ تاریخ بشر نیز نبود. در سالِ 541 بعد از میلاد، طاعونِ جاستینیان، امپراطوریِ بیزانتین را در نوردید. این بیماری طی 3 سال، جانِ 3 درصد از کلِ جمعیتِ جهان را گرفت.

علتِ شایعه های کرونایی چیست؟

آخرِ بازیِ کرونا چیست؛ دانشمندان 3 سناریو مطرح کردند

کوید-19 دو نسخه ویروس دارد، 70 درصد نسخه تهاجمی تر را گرفته اند

زندانی و جریمه به دلیلِ مخالفت با واکسیناسیون

چرا طاعون هنوز بیماریِ ترسناکی است؟

دو جمعیتِ قاره اروپا و آمریکا وقتی در سال 1492 به هم رسیدند، همدیگر را در معرضِ بیماری های کاملاً جدید قرار دادند. هر دو جمعیت طیِ هزاران سال نسبت به بیماری های شایعِ خود مقاوم شده بودند؛ اما به شدت نسبت به بیماری های دیگری آسیب پذیر بودند. در این معامله، آمریکایی ها بدترین خاتمه را داشتند و از بیماری هایی نظیرِ سرخک، آنفولانزا و به خصوص آبله جان خود را از دست دادند.

تاریخِ بشریت حداقل 200000 سال است. با اینکه اطلاعاتِ ثبت شدۀ ما از بیشترِ این 2000 قرن بسیار ناچیز است؛ اما این مدتِ طولانیِ حیات خود درسِ مهمی به ما می دهد. اینکه احتمالِ انقراضِ انسان به دلیلِ فجایعِ طبیعی، از هر نوعِ آن، در اغلبِ اوقات بسیار پایین بوده است یا بهتر است بگوییم که ما هنوز منقرض نشده ایم.

اما آیا ممکن است آمارِ گذشتگان در ما آسودگیِ کاذب ایجاد کند؟

جمعیتِ کنونیِ زمین هزاران بار عظیمتر از جمعیتِ بشر در طولِ تاریخ آن است؛ بنابراین احتمالِ اینکه بیماری های جدیدِ انسانی پدیدار شوند، بیشتر است. عملکرد های جدیدِ ما در زمینه کشاورزی نیز باعث شده تعداد بی شماری از حیوانات در شرایطِ ناسالم و درست نزدیک به ما زندگی نمایند. این امر خطر را افزایش می دهد؛ زیرا بسیاری از بیماری های عظیم که پیش از این جمعیت های انسانی را دچار نموده از حیوان به انسان منتقل شده است.

مثال های آن اچ آی وی (شامپانزه)، ابولا (خفاش)، سارس (احتمالاً گربه های زبادی یا خفاش) و آنفولانزا (پرندگان یا خوک ها). ما هنوز نمی دانیم کوید-19 از کجا ناشی شده است، اما این ویروس بسیار شبیه همان ویروس های کروناست که در پانگولین و خفاش پیدا شده است.

شواهد نشان می دهند که میزانِ بیماری هایی که از حیوان به انسان منتقل می شوند رو به افزایش است. تمدنِ مدرن نیز شیوعِ همه گیری ها را آسان تر نموده است. جمعیتِ متراکم تری نسبت به گذشته در شهر ها در کنار هم زندگی می نمایند که همین تعداد افرادی که ممکن است از یکدیگر آلوده شوند را افزایش می دهد.

حمل و نقلِ سریع در فواصلِ دور با کم کردنِ درجاتِ جدایی بین هر دو نفر، باعث شده که عواملِ بیماری زا (پاتوژن ها) بتوانند با سرعتِ زیاد فواصل دور را بپیمایند. علاوه بر آن، ما دیگر مانندِ 10000 سالِ گذشته جمعیت های ایزوله و جدا از سایرین نیستیم.

همه این ها نشان می دهد که ما باید انتظارِ همه گیری های بیشتری را در آینده داشته باشیم. همه گیری هایی که خیلی سریع تر از گذشته گسترش پیدا می نمایند و می توانند درصدِ بالاتری از جمعیتِ کلِ جهان را درگیر نمایند.

اما در عین حال ما جهان را به طروقی ساخته ایم که می تواند از ما بیشترین محافظت را بکند. ما جمعیتِ سالم تری داریم؛ بهداشت و نظافت پیشرفت نموده است؛ پزشکیِ پیشگیرانه و درمانیِ پیشرفته داریم و فهمِ علمیِ پیشرفته تری از بیماری ها داریم.

البته از همه مهمتر، ما سازمان ها و نهاد های بهداشتِ عمومی داریم که ارتباطاتِ جهانی و همکاری در زمانِ شیوع را تسهیل می نمایند. ما نتایج مفیدِ این نوع محافظت را در کاهشِ بیماری های عفونیِ اِندمیک (بومی) در یک قرن اخیر دیده ایم (اگرچه نمی توانیم مطمئن باشیم که همه گیری ها نیز از قانون بیماری های بومی تبعیت نمایند).

و نکته آخر اینکه، ما به مکان ها و محیط زیست هایی وارد شده ایم که تا پیش از این هیچ گونه پستانداری به آن ورود ننموده است. این مسئله ما را در برابرِ انقراض محافظت می نماید؛ زیرا عوامل بیماری زا (پاتوژن ها) باید قادر باشند خود را به محیط زیست هایی مانند قطب شمال، در میانِ خدمه زیردریایی ها یا قبایلِ ایزوله که تا به امروز با کسی در ارتباط نبوده اند، برسانند.

بنابراین، ما هنوز به درستی نمی دانیم ترکیبِ تمامِ این عوامل تهدیدِ خطرِ انقراضِ بشر را کم می نماید یا زیاد. این نامطمئن بودن در نهایت خبرِ بدی است: ما پیش از این با قاطعیت گفتیم که خطر انقراض بسیار ضعیف است؛ اما اکنون نمی توانیم چنین ادعای قاطعانه ای داشته باشیم.

آیا بشر عواملِ بیماری زا (پاتوژن ها) را فراوری نموده است؟

از اثرِ غیرمستقیمِ اعمال و رفتارهایمان در فراوری عوامل بیماری زا و برانگیختنِ آن ها زیاد صحبت شده است. اما آیا به شکلِ مستقیم هم در فراوری عواملِ بیماری زا نقش داشته ایم؟ آیا ما عمداً عوامل بیماری زا (پاتوژن ها) را ایجاد می کنیم، ارتقاء می دهیم و استفاده می کنیم؟

دانشِ ما از پاتوژن ها و نحوه کنترل آن ها بسیار متأخر است. فقط 200 سال است که ما به فهمی از دلایلِ پایه ایِ همه گیری ها دست پیدا نموده ایم. برای مثال، تا پیش از این یک نظریۀ عظیم در غرب مدعی بود که بیماری ها توسطِ نوعی گاز فراوری می شوند. در عرضِ دو قرن، ما کشف کردیم که بیماری ها توسطِ تعدادِ متنوعی از عواملِ میکروسکوپی ایجاد می شوند و برویِ چگونگیِ کشت دادنِ آن ها در محیط های آزمایشگاهی، پرورشِ آن ها برای فراوریِ صفاتِ متفاوت، ردیابیِ توالیِ ژنتیکیِ آن ها، کاشتِ ژن های جدید و خلقِ ویروس های کاربردیِ کامل از روی کد های ژنتیکیِ این عواملِ میکروسکوپی، مبادرت ورزدیدم.

این فرایند اکنون با سرعتِ بالایی در حالِ وقوع است. در طی 10 سال گذشته ما پیروزیت هایِ زیادی را تجربه نموده ایم؛ از جمله کاربردِ کریسپر -ابزارِ ویراشِ ژن - برای وارد کردنِ توالی های ژنتیکیِ جدید به ژنوم و استفاده از ژن-درایو ها برای جایگزین کردنِ جمعیت های ارگانیسم های طبیعی در حیاتِ وحش با نسخه هایی که اصلاحِ ژنتیکی شده اند.

به نظر نمی رسد که پیشرفت هایِ بیوتکنولوژی به این زودی متوقف شوند: هیچ مانعی بر سر راه این آزمایشات وجود ندارد و هیچ قانونی آن ها را منع نمی نماید. اما حداقل می توان امیدوار بود که این زمینه های علمیِ کمتر شناخته شده، خطرات کمابیش آشنایی را در پی داشته باشند.

فعلا بیایید فرض کنیم که این نوع تحقیقات با نیت های پلید انجام نمی شوند. اگر فرض کنیم که تحقیقاتی از این دست با نیتِ خوب و یاری به بهبودِ زندگی افراد انجام می شوند، آن وقت چه خطراتی ممکن است وجود داشته باشد؟ اغلبِ تحقیقاتِ پزشکی و علمی خطراتِ بسیار ناچیزی دارند. اما بخشِ کوچکی از این تحقیقات هستند که انواعِ مختلفی از عوامل بیماری زای (پاتوژن های) زنده را که ثابت شده برای حیاتِ جهانی مضر هستند، به کار می گیرند؛ برای مثال عواملی که باعثِ ایجادِ آنفولانزای اسپانیایی، سارس، آنفولانزای پرندگان، آنفولانزای خوکی و آبله می شوند؛ و بخش کمی از این تحقیقات نیز تمرکزشان بر فراوریِ گونه های جدیدی از این عواملِ بیماری زا است که حتی از انواعِ طبیعی کشنده تر، مسری تر، مقاوم تر در برابرِ واکسیناسیون و درمان هستند.

آزمایشِ فوشیِر درباره ویروسِ دستکاری شده آنفولانزا چه می گوید؟

یک ویروس شناسِ هلندی به نام ران فوشیِر در سال 2012 جزئیاتِ آزمایشی را که روی گونه جدیدی از آنفولانزای پرندگان اجرا شده بود، منتشر کرد. این گونه بسیار مرگبار بود و تخمین زده شده بود که این ویروس می تواند نزدیک به 60 درصد از انسان ها را آلوده کند؛ یعنی چیزی بسیار فراتر از میزانِ سرایتِ آنفولانزای اسپانیایی.

فوشیر دریافت آنچه مانع از همه گیریِ جهانی یا پاندمی این ویروس تا آن موقع شده، ناتوانی آن از انتقالِ انسان به انسان بوده است. او می خواست بداند چه عاملِ طبیعی ای مانع از آن شده که این ویروس بتواند چنین قابلیتی را در خود پرورش دهد. او ویروس را از بدنِ 10 موش خرما که در آزمایش های مربوط به آنفولانزا به عنوانِ مدلِ قابلِ تعمیم به انسان استفاده می شوند، عبور داد. ویروسی فوشیر تا رسیدن به دهمین موش خرما قابلیت سرایت از پستانداری به پستاندارِ دیگر را پیدا نموده بود.

این کار جنجال های زیادی به پا کرد. بسیاری از این جنجال ها ناشی از اطلاعاتی بود که در مقاله فوشیر وجود داشت. هیأتِ ملیِ مشاوره علوم در زمینه بیوتکنولوژی در آمریکا، اعلام نمود که بعضی از مطالبِ مقاله باید پیش از چاپ حذف شوند تا از سوءاستفاده احتمالیِ بازیگرانِ بد نیت و ایجادِ یک همه گیریِ جهانی جلوگیری گردد. دولتِ هلند نیز اعلام نمود که این تحقیق قوانینِ اتحادیه اروپا در زمینه صدورِ اطلاعاتِ سودمند در زمینه سلاح های زیستی را نقض نموده است.

اما آنچه من را نگران می نماید، سوءاستفاده احتمالی از این یافته ها نیست. تحقیقِ فوشیر نمونه ای از تحقیقاتی است که دانشمندانِ خوش-نیت برای ارتقاءِ قابلیت ها و توانمندی های مخربِ عواملِ بیماری زایی (پاتوژن ها) انجام داده اند که می تواند منجر به فاجعه های جهانی گردد.

این تحقیقات در محیط های امن آزمایشگاه و با رعایتِ سخت ترین استاندارد های ایمنی اجرا شده است. احتمالش بسیار ضعیف است که این عواملِ بیماری زا (پاتوژن ها) بتوانند از این محیط ها به خارج و به حیاتِ وحش بگریزند. اما چقدر احتمالش کم است؟ متأسفانه به دلیلِ فقدانِ شفافیت درباره نرخِ نشتِ تصادفیِ ویروس ها از آزمایشگاه ها، اطلاعات ما در این زمینه بسیار اندک است.

نقصانِ اطلاعات مانع از آن می گردد که جامعه بتواند نسبت به تناسبِ فواید و خطراتِ این نوع تحقیقات تصمیم گیری کند. نقصان اطلاعات همچنین مانع از آن می گردد که آزمایشگاه ها بتوانند از اشتباهات و خطا های یکدیگر بیاموزند.

تدابیرِ امنیتی در روبرو با عواملِ بیماری زای پرخطر همچنان ناقص و ناکافی است. در سال 2001، بیماریِ پا و دهان در میانِ دام ها در بریتانیا شیوع پیدا کرد. برای کنترلِ بیماری دولت 6 میلیون دام را از بین برد که ضربه مالیِ حاصل از آن 8 میلیارد پوند اعلام شد.

دوباره در سال 2007، شیوعِ دیگری درگرفت که معین شد ویروس از یک آزمایشگاه نشت نموده است. ویروسِ بیماریِ پا و دهان در طبقه بندیِ پرخطرترین ویروس ها جای می گیرد و احتیاجمند رعایتِ امنیتِ زیستی در بالاترین حد است. با این حال این ویروس به دلیلِ سهل انگاری در بستنِ لوله های آزمایشگاه به آب های زیرزمینی نشت نموده بود. بعد از تحقیقات در این زمینه، گواهی آزمایشگاه دوباره تجدید شد و یک هفته دیگر یک نشتِ ویروسیِ دیگر رخ داد.

به عقیده من، این حد از گریزِ ویروسی از آزمایشگاه ها نشان می دهد که حتی شدیدترین تدابیرِ امنیتی در خصوصِ کار کردن با عواملِ بیماری زا (پاتوژن ها) بسیار ناکافی است و می تواند خطرِ همه گیریِ جهانی مانند آنچه در خصوصِ آنفولانزای اسپانیایی رخ داد را در پی داشته باشد.

آیا باید از دموکراتیزه شدنِ بیوتکنولوژی جلوگیری کرد؟

یک گرایشِ هیجان انگیز در خصوصِ بیوتکنولوژی وجود دارد و آن سرعتِ بالای دموکراتیزه شدن آن است. وقتی دانشمندان به پیروزیتی در این زمینه علمی دست پیدا می نمایند، تعدادِ زیادی از افرادِ با استعداد، آموزش دیده، دارای منابع و شکیبا به سرعت به اشاعه این پیروزیت دست می زنند: از تعدادِ اندکِ دانشمندانِ ارشد در این علم گرفته تا تعدادِ زیادی از افرادی که در این رشته دکترا دارند تا میلیون ها نفر که فقط دانش آموختگانِ کارشناسی و کارشناسیِ ارشد در این رشته هستند.

پروژه ژنومِ انسانی یکی از عظیمترین همکاری ها در زمینه زیست شناسی است که تا به امروز اجرا شده است. برای فراوریِ توالیِ کاملِ دی اِن اِی ژنومِ انسانی، 13 سال زمان و 500 میلیون دلار پول هزینه شد. فقط 15 سال بعد از این کشف، شما می توانید با پرداختِ 1000 دلار به توالیِ ژنوم دست پیدا کنید. فرایندِ معکوس نیز بسیار ساده تر شده است: خدماتِ آنلاینِ سنتزِ دی اِن اِی به هر فردی اجازه می دهند تا توالیِ دی اِن اِی موردِ نظر خود را آپلود کند و سفارش دهد که این توالی ساخته و به آدرس او فرستاده گردد. هرچند چنین کاری هنوز هم گران است، اما طی دو دهه اخیر کاهش قیمت داشته و انتظار می رسد بهای آن به مرور کمتر نیز بگردد.

بکار بردنِ کریسپر و ژن درایو یکی از مهمترین پیروزیت های دهه گذشته بوده است. بعد در عرضِ کمتر از دو سال، هر دوی این تکنولوژی ها توسطِ دانشجویان علاقه مند به این حوزه موردِ استفاده نهاده شدند. این حد از دموکراتیزه شدنِ علم می تواند به افزایشِ تعدادِ کارآفرینان در حوزه بیوتکنولوژی بینجامد.

اما از آنجایی که می توان از بیوتکنولوژی در مصارفِ غیرانسانی و برای اهدافِ پلید استفاده کرد، دموکراتیزه شدن آن می تواند به معنیِ افزایشِ تعداد کارآفرینانِ بدنیت هم باشد. وقتی تعدادِ افرادی که به این تکنولوژی ها دسترسی دارند زیاد می گردد، شانسِ اینکه در بینِ آن ها افرادی با نیت های شوم وجود داشته باشند نیز زیادتر می گردد.

خوشبختانه تعداد افرادی که انگیزه های پلیدی برای نابودیِ جهان دارند، اندک است. اما این افراد وجود دارند. یکی از بهترین مثال های آن فرقۀ آئوم شینریکیو در ژاپن بود که بین سال های 1984 تا 1995 کوشش کرد بشریت را نابود کند. این فرقه هزاران عضو شاملِ افرادی با مهارت های پیشرفته در زمینه شیمی و زیست شناسی را جذب کرد. این فرقه با استفاده از گاز وی ایکس و سارین چندین حمله مرگبار انجام داد که منجر به کشته شدن بیش از 20 نفر و زخمی شدنِ هزاران نفر شد. این فرقه کوشش کرد از بیماریِ سیاه زخم به عنوانِ سلاح استفاده کند، اما پیروز نشد.

چه اتفاقی می افتد اگر حلقه معتقدان به چنین ایده هایی در سراسرِ جهان گسترش یابد؟ یا اعضایِ یک گروهِ تروریستی یا بعضی از کشور های سرکش بتوانند با هدفِ بازدارندگی یا اخاذی سلاح های کشتارِ جمعی فراوری نمایند؟

آیا نهاد های ملی و بین المللی از ما در برابر حملاتِ ویروسی محافظت می نمایند؟

بالاترین خطرِ وجودی که انسان را تهدید می نماید، ناشی از تکنولوژی است. به خصوص سوء استفاده از تکنولوژی توسط بعضی کشور ها و گروه های کوچک. اما این موضوعی نیست که جهان تازه به آن رسیده باشد. برتراند راسل در سال 1955 درباره خطراتِ انقراض توسط سلاح های زیستی به انیشتین نامه نوشت. در سال 1969، برنده نوبلِ آمریکا در رشته پزشکی، جاشوآ لِدِربرگ، درباره این خطرات صحبت کرد: من به عنوانِ یک دانشمند عمیقاً درباره ادامه فعالیتِ ایالات متحده و سایر کشور ها در توسعه سلاح های زیستی نگرانم. این فعالیت ها آینده حیاتِ بشر روی زمین را با خطراتِ جدی روبرو می نماید.

در پاسخ به همین هشدارهاست که ما اکنون شاهدِ اقداماتِ بین المللی برای محافظت از بشریت به وسیلهِ کنوانسیون های بین المللی و شرکت های بیوتکنولوژی هستیم. اما آیا این اقدامات کافی است؟

اقداماتِ ملی و بین المللی که در زمینه بهداشتِ عمومی انجام می گردد می تواند ما را تا حدی در برابرِ شیوع های مهندسی شده محافظت کند. اما برای خطر هایی که اکنون جانِ بشر را تهدید می نماید، این محافظت ها ناکافی است.

بهداشتِ عمومی، علی رغمِ اهمیتِ آن، در سراسرِ جهان کمترین بودجه را به خود اختصاص داده است و در کشور های فقیر مردم هنوز در مقابلِ شیوعِ بیماری ها آسیب پذیر هستند. شرکت های بیوتکنولوژی کوشش می نمایند سویه های تاریکِ دموکراتیزه شدنِ این زمینه دانشی را محدود نمایند. برای مثال، محدود کردنِ دسترسی به سنتزِ دی اِن اِی می تواند مانع از آن گردد که بازیگرانِ بد به تکنولوژیِ فراوریِ عواملِ بیماری زا (پاتوژن ها) دسترسی پیدا نمایند. اکنون آن ها می توانند به وسیلهِ اینترنت به دی اِن اِی پاتوژن های کنترل شده مانند آبله (که ژنومِ آن هم اکنون در اینترنت قابلِ دسترس است) دسترسی پیدا نمایند و دی اِن اِی این بیماری را اصلاح نمایند و گونه ای به مراتب خطرناک تر از آن فراوری نمایند.

بعضی شرکت های سنتزِ دی اِن اِی نیز به صورتِ داوطلبانه سعی می نمایند با غربالگریِ سفارشات از خطراتِ احتمالی پیشگیری نمایند. اما روش های غربالگری ناقص است و فقط می تواند 80 درصد از سفارش ها را پوشش دهد.

بسیاری از خطراتِ وجودی که توسطِ دولت ها و گروه های کوچک انسان ها را تهدید نموده اند، ناشی از گگرددگیِ عالم علم بوده است؛ و ما شاهد هستیم که علم خطراتِ تصادفیِ بسیار بالایی را فراوری می نماید. جامعه علم کوشش نموده میزانِ خطرِ تحقیقاتِ خود را کاهش دهد، اما در این زمینه پیروزیت ناچیزی داشته است.

دلایلِ زیادی برای عدمِ پیروزیت وجود دارد، از فقدانِ اقداماتِ مشترک و متحدانه تا فرهنگِ گگرددگی و آزادیِ جریانِ اطلاعات و دسترسی به محتوا های موردِ علاقه و سرعتِ رشدِ علم که کنترل آن ها را سخت نموده است.

تهدید ها علیه بشر و نحوه واکنشِ ما به آن ها، ویژگیِ عصر ما هستند. پیدایشِ سلاح های هسته ای در قرن بیستم، هستیِ انسان ها را تهدید کرد. دلایلِ قوی وجود دارد که باور کنیم هستیِ انسان در این قرن در مقایسه با قرن گذشته بیش از پیش تهدید می گردد؛ و این خطرات در قرن های بعد و با رشد و توسعه تکنولوژی افزایش پیدا می نماید.

از آنجایی که خطراتِ فراوری شده توسطِ انسان از ترکیبِ تمامِ خطراتِ طبیعی، با سرعتِ بیشتری قربانی می گیرد، باید دید که بشر چقدر وقت دارد تا قبل از آنکه دیر گردد ساعتِ به کار افتاده انقراض را به عقب بکشد.

من ادعا نمی کنم که انقراض نتیجۀ محتومِ پیشرفت های علمی است یا حتی نمی گویم که به احتمالِ زیاد ما دچار انقراض می شویم. من می گویم ما شاهدِ افزایشِ قدرتِ بشر هستیم که می تواند به نقطه ای برسد که هستی خودش را تهدید کند.

اینکه چطور در مقابل این خطر واکنش نشان دهیم به خودمان بستگی دارد. من علیه تکنولوژی نیستم. تکنولوژی ثابت نموده که می تواند شرایط بشر را بهبود ببخشد.

کارل ساگان، منجمِ آمریکایی، به خوبی این مسئله را شرح داده است: بسیاری از خطراتی که ما را تهدید می نمایند ناشی از علم و تکنولوژی هستند -، اما علتِ بنیادی آن این است که ما پیش از آنکه متناسب با پیشرفتِ تکنولوژی عاقل شویم، قدرتمند شده ایم. قدرت هایی که به واسطه تکنولوژی در اختیار ما نهاده شده که به ما اجازه تغییرات جهانی می دهد، اکنون به درجاتی از توجه و بصیرت احتیاج دارد که تا پیش از این احتیاجی به آن نبود.

از آنجایی که بازگشت از انقراض محال است، ما نمی توانیم دست روی دست بگذاریم و منتظر باشیم که تهدید علیه هستی ما عملی گردد، ما باید پیشگیرانه عمل کنیم. و، چون عاقل شدن زمان بر است باید از همین حالا آغاز کنیم.

آیا می توان از باهوش تر شدنِ هوشِ مصنوعی از انسان پیشگیری کرد؟

فکر می کنم اکنون بهترین زمان برای پیشگیری از باهوش تر شدنِ هوشِ مصنوعی است. نه به این علت که چالش های آن کوچکتر است، به این علت که ما می توانیم علیه چیزی که خودمان ساخته ایم قیام کنیم. این حقیقت که خطرات ناشی از فعالیت های انسانی هستند به این معنی است که فعالیت های انسانی هم می توانند از آن ها پیشگیری نمایند.

نباید با این چالش ها مبارزه کرد بلکه احتیاج داریم با امید به آینده ای طولانی با عقل و تفکرِ انتقادی درباره این چالش ها تصمیم گیری کنیم.

منبع: The Guardian

نویسنده: Toby Ord

مترجم اوربیتال نور: عاطفه رضوان نیا

منبع: فرادید

به "آیا بشر از همه گیریِ ناشی از ویروس های مهندسی شده نابود خواهد شد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "آیا بشر از همه گیریِ ناشی از ویروس های مهندسی شده نابود خواهد شد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید